بازرگاني به هند برفت تا تجارت پرندگان ناياب کند که در اين تجارت سود کلان است و بهره بي زيان. چون به جمعه بازار دهلي در آمد، دکان پرنده فروشي بديد سرشار از پرندگان زيبا و خوش پر و بال و نيک خط و خال.
در اين ميان سه طوطي بديد که در کنار هم، چنان نشسته اند که گويي پادشاهان پرندگان آن ديار و بوم ند. بازرگان ايران از بهاي پرندگان پرسيد. پرنده فروش گفت: اين سه گانه در جنس يگانه اند و در بهاي بيگانه. پس در سيرت و صورت همانند و همراه، و به قيمت نه هم سنگ و يک بها؛ اولي ده کرور و دومي سي کرور و سومي صدکرور در بازار زر بيارزد.
بازرگان چون سخن خوب بشنيد و حق مطلب به فهم فقهيانه دانست، از اسباب تفاوت و فرقان داستان دوستان پرسيد.
پرنده فروش گفت: اولي طوطي سخنگويي است که در اين هنر به تمام است و کمال، دومي سخنگوي ترانه سرا است وي را به وجد و مجد شناسد به جمال.
پرنده فروش درنگي کرد و گفت: اما...
بازرگان گفت: اما هنر سومين کدام است که چنين به گزاف در بهاست؟
پرنده فروش گفت: هيچ.
بازرگان با شگفتي دهان گشاده و گفت: هيچ و اين همه گرانبها؟!
پرنده فروش گفت: او را هنري نيست، ولي دو ديگر وي را رييس خوانند و مدير نامند. از اين رو، با آن که هيچ هنري ندارد، اما مدير و رييس بوده و بهايش بس به گزاف؛ چه که آنان ذخاير اين باغ و راغ هستند و اميد باغبان و بوستان. مگر نه اين است که حقوق مديران نجومي است با آن که هيچ هنر و خاصيتي در ايشان ني.
ايثارگري يا ايثارخواهي...
برچسب : نویسنده : bsamamosf بازدید : 125